از مامانم شنیدم که تو جون یه آهو رو نجات دادی برای همین بهت میگن ضامن آهو، تازه خودمم توی تلویزیون دیدم که یه زنه میگفت یا ضامن آهو بچم رو شفا بده، بعضی وقتا فکر میکنم که چطوری حرف تمام مردم رو گوش میدی؟ واقعا خسته نمیشی؟ یا اشتباه نمیکنی؟ من که وقتی دوتا شعر میخونم بعدش اشتباه میکنم.
مامانم گفت هروقت رفتیم مشهد هرچی دلت میخواد با آقا صحبت کن اما من نمیدونم کی پیشت میام برای همین الان میگم.
من یه دوست دارم که یک سال از من بزرگتر است وقتی خیلی کوچیک بود باباش مرد الانم داره با مامانش زندگی میکنه همیشه وقتی میخوام برم باهاش بازی کنم مامانم میگه حرفی درباره بابام بهش نزنم که ناراحت بشه. منم دلم نمیخواد که دوستم ناراحت بشه برای همین حرفی دربارهی بابام بهش نمیزنم اما ازت میخوام که تمام بچههایی که همسن و سال من هستند بابا و مامانشون پیششون باشه و اونها ناراحت نباشن.
بابام میگه اگه امام زمان بیاد همهی مریضها خوب میشن یا مردم باهم دعوا نمیکنند یا به هم حرف بد نمیزنند همه با هم خوب میشن برای همین من امام زمان رو دوست دارم و ازت میخوام که امام زمان هرچه زودتر بیاد به شهر ما بعد همهی اونهایی که مثل من دوست دارندبیان پیشت هرچه زودتر دعوتشون کن.
نظر شما